تبیان، دستیار زندگی
محمد بن مقلاص كه با كنیه ابوالخطاب شناخته مى شود، از اصحاب امام صادق (علیه السلام) بود. شیخ طوسى، نجاشى، كشى و سایر علماى رجال در كتب رجالى خود این شخص را یكى از علما و از اصحاب امام صادق(علیه السلام)دانسته اند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاگرد امام صادق (ع) در معراج!

دعا

محمد بن مقلاص كه با كنیه ابوالخطاب شناخته مى شود، از اصحاب امام صادق (علیه السلام) بود. شیخ طوسى، نجاشى، كشى و سایر علماى رجال در كتب رجالى خود این شخص را یكى از علما و از اصحاب امام صادق(علیه السلام)دانسته اند. مرحوم مامقانى در كتاب رجال خود حدود چهل روایت درباره او نقل فرموده است. علم این شخص فزونى یافت، ولى همین فزونى علم، بلاى جان و ایمان او شد، یعنى اگر این علوم را فرا نگرفته بود، هرگز نمى توانست چنین كارى كند. ابوالخطاب مدعى شد: « جعفر بن محمد خداست و من پیامبر او هستم. من به معراج رفتم و او با من مناجات كرد ».

وى در زمان امام صادق (علیه السلام) عده اى از مردم را فریب داد. فاصله صد و چند ساله زمان او تا زمان غیبت صغرى شاهد حضور جماعت فریب خورده توسط وى بود. این شخص دینى و مذهبى را ایجاد نمود كه خداى آن جعفر بن محمد و پیامبر آن خودش بود.

سؤال و جواب از حضرت عیسى(علیه السلام) در قیامت به خاطر پیروان حضرت عیسى(علیه السلام) است تا آنان پاسخ منفى ادعاهاى باطل خود را از زبان حضرت عیسى(علیه السلام) بشنوند.

امام صادق (علیه السلام) درباره این شخص مطالبى فرمودند و او را لعن كردند.

مرحوم علامه مجلسى (قدس سره) در بحار الانوار آورده است: « برخى محضر امام صادق(علیه السلام)شرف یاب شدند و عرضه داشتند: ابوالخطاب چنین گفته است و بعضى مطالب او را براى حضرت بازگو كردند. زید نرسى كه خود یكى از اصحاب امام (علیه السلام) است مى گوید: به امام عرض كردم: این ابوالخطاب به حج رفته و براى شما لبیك گفته است.

حضرت عده اى از پیروان او را دیدند و فرمودند: به خاطر ریاست است و هیچ چیز دیگرى نیست. آن گاه اشك از اطراف چشمان امام (علیه السلام)سرازیر شد و به درگاه الهى تضرع كرده، عرضه داشتند:

خدایا، من عبدم، خدایا، پسر عبد تو مى باشم، عبد تو هستم، پدرم عبد توست، بنده تواَم، خاشع درگاه تواَم، تمام اعضا و جوارحم اقرار به عبودیت تو دارند، بدنم، خونم، همه از توست.

و به گریه كردن ادامه دادند. نرسى مى گوید: من حمالیق عینیه، از اطراف چشمان مباركشان اشك جارى شد.

امام (علیه السلام) پس از تضرع به درگاه حضرت احدیت، فرمودند:

یا زید، من این تضرعات را انجام دادم كه « لأستقر فی قبری 1; تا در قبرم راحت باشم ».

وقتى كه اشك در اطراف چشم حلقه بزند و جارى شود حاكى از این است كه فشار زیادى بر قلب انسان وارد شده است. حضرت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در فقدان فرزندش ابراهیم فرمودند: « القلب یحترق والدمعة تجری; دل مى سوزد و اشك روان مى شود ». لذا اشك به نسبت فشارى كه بر قلب وارد مى آید، جارى مى شود. حضرت بیش از ما با قرآن آشنا هستند و نه تنها ما قرآن را از این خاندان فرا گرفته ایم كه ملایك نیز از اینها فرا گرفتند.

سؤالى كه پیش مى آید این است كه: مگر « ولاتزر وازرة وزر اُخرى »2 صحیح نیست؟ و اگر درست است، ادعاى ابوالخطاب چه ارتباطى با امام صادق(علیه السلام) دارد؟ اگر كسى ایشان را خدا بداند؟ چرا آن حضرت به درگاه خدا تضرع مى كند؟ و چرا بلافاصله با شنیدن ادعاى ابوالخطاب اشك از دیدگان حضرت جارى مى گردد؟ چه فشارى بر قلب مبارك آن حضرت(علیه السلام) وارد آمد؟ امام صادق(علیه السلام) یقیناً آگاهند كه گناه ابوالخطاب بر عهده ایشان نیست، پس معناى فرمایش آن حضرت(علیه السلام)كه لأستقر فی قبری چیست؟

ابوالخطاب با این ادعا مى خواست سوء استفاده كند و ریاستى براى خود هموار سازد و در حالى كه از نظر علماى رجال او یكى از راویان ثقه بود، این گونه دین سازى كرد.

شیطان در كمین

شیطان جهنمیاس

همین واقعه نشان مى دهد كه شیطان همواره در حال فریب دادن انسان است و چنانچه آدمى تعلل و كاهلى كند، یاراى مقاومت در برابر شیطان را نخواهد داشت. لذا بایستى همه در كمال آمادگى در برابر شیطان بایستند تا مبادا فریفته و اسیر دام او شوند.

عده اى حضرت عیسى(علیه السلام) را فرزند خدا دانستند، اما آیا حضرت عیسى(علیه السلام) این نسبت را پذیرفته بود؟ هرگز. در قرآن و اخبار مربوط به معاد نیز آمده كه خدا در محضر عموم به حضرت عیسى(علیه السلام)خطاب مى فرماید: « أأنت قلت للناس...3; آیا تو به مردم گفتى كه » خدا آگاه است كه حضرت عیسى(علیه السلام)چنین سخنى نگفته و آن را نپذیرفته است. چنین خطابى از خدا به حضرت عیسى(علیه السلام) مى شود « خطاب تقریرى » خوانده مى شود، یعنى در واقع مى خواهد از او اقرار بگیرد و حضرت عیسى(علیه السلام) بگوید: خیر. خدا نیز به خوبى آگاه است كه پاسخ حضرت عیسى(علیه السلام) منفى است. خدا مى فرماید:

( ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلاهَیْنِ مِن دُونِ اللَّهِ) 4; آیا تو بودى كه به مردم گفتى من و مادرم را به خدایى بپذیرید؟.

حضرت عیسى(علیه السلام) در پاسخ عرض مى كند:

سبحان الله، تو منزهى، تو یكتایى. خداى دومى وجود ندارد. « إن كنتُ قلتُهُ فقد علمتَهُ; اگر چنین چیزى گفته بودم، تو خود مى دانستى ».

حضرت صادق(علیه السلام) در واقع با تضرع مى خواهد در روز رستاخیز این سؤال و جواب از سوى خدا صورت نگیرد، زیرا حساب وجود دارد و در واقع سؤال و جواب از حضرت عیسى(علیه السلام) در قیامت به خاطر پیروان حضرت عیسى(علیه السلام) است تا آنان پاسخ منفى ادعاهاى باطل خود را از زبان حضرت عیسى(علیه السلام) بشنوند.

آن گونه كه از امام صادق(علیه السلام) نقل شد و این كه حضرت آن سان تضرع كرده، فرمودند: « لأستقر فی قبری » و با توجه به این كه امكان ندارد ما انسان هاى عادى مانند آنها بشویم، حال چه باید كرد؟

این شخص دینى و مذهبى را ایجاد نمود كه خداى آن جعفر بن محمد و پیامبر آن خودش بود.

باید توجه داشت كه خود اهل بیت(علیهم السلام) راه را به همگان نشان داده اند، از جمله امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند:

ولكن أعینونی بورع واجتهاد 5; و با ورع و كوشش [ در خویشتن دارى و پرهیز از ناروا ] ما را یارى دهید.

كه فرمایش امیرالمؤمنین است. آن ورعى كه آنان داشتند قطعاً از عهده ما خارج است، اما باید آن را از خدا طلب كرد.(6)

شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان


(1) مستدرك الوسائل، ج9، ص198، حدیث10657.

(2) انعام(6)، آیه 164

(3) مستدرك الوسائل، ج9، ص198، حدیث10657.

(4) مائده(5)، آیه 116.

(5) نهج البلاغه، ص417.

6. نسیم هدایت، ج1

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.